مارکوس، پسرم محبوب، برکت میدهم و صلح خود را به تو میبخشم.
سلام قلب مقدس من را برای همه فرزندانم که امروز اینجا آمدهاند میدم.
حقاً تمام آنچه گفته شده، از کتاب «شهر معجزهآسا خدا» حقیقت است. مادر خود را به عنوان رئیس و مادر نه تنها کلیسا بلکه کل جهان و همه آفریدهها تعیین کردهام. بنابراین هر گونه قدرت دیگری زیر فرمان مادرم قرار دارد.
به او اطاعت کنید؛ تمام مردان!
به او اطاعت کنند؛ تمامی کاتولیکها!
به او اطاعت کنند؛ همه فرشتگان!
به او اطاعت کنند؛ تمام قدیسان و مبارکین بهشتیان!
به او اطاعت میکنند؛ تمامی مخلوقات حتی حیوانات و عناصر طبیعت!
همه چیز زیر فرمان مادرم است؛ من خودش را بر همه چیز حاکم کردهام و بدین ترتیب وی را ملکه کل جهان و تمام آثار دستهای من ساختهام!
هر کس که به او اطاعت کند، به من نیز اطاعت میکند!
هرکس که او را تقدیر دهد، من را نیز تقدیر خواهد کرد!
هرکس که او را بشناسد، من را نیز خواهند شناخت!
هر کس که به او دعا کند، حتی اگر نامم در دعایش ذکر نکرده باشد، به من نیز دعا میکند.
هرکس که او را ستایش کند، من را نیز ستایش خواهد کرد حتی اگر نامم در ستایشش ذکر نشده باشد.
هر کس که او را برکت دهد و بزرگداشت کند، خود به من برکت میدهد و مرا بزرگداشته است!
چون مادرم و من یک قلب و یک عشق هستیم. از یکدیگر جدا نیستیم؛ دشمن یا مخالف هم نیستیم؛ ما مادر و پسر، دل مادری و دل فرزندی، یک عشق هستیم! ہمیشه باهم زندگی میکنیم؛ باهم رنج کشیدهایم، باهم صلیب شدهایم، باهم زنده شدهایم، قلبهایمان در جلال است.
قلبهای ما یک عشق هستند! آنها جداییناپذیرند و آنچه خدا متحد کردهاست انسان نمی�برید، نمی�بریده میشود و نباید با دریغش جدا شود.
پس هر چه به مادرم انجام داده شد، به من نیز انجام شده است. کسی که پیامهای مادرم را اطاعت نکند، حتی اگر بگوید از انجیل من پیروی میکند، هیچ بخشی با من ندارد.
هرکس حقیقتاً بخواهد بخشی از من باشد، باید پیامهای مادرم را اطاعت کند!
هرکس برای او خدمت نمی喫د، کار نکنید، دفاع نکند و در مکانهای ظهورش جنگیده نشود؛ هیچ بخشی از من ندارد، همراه من نیست و من هم با او نیستم.
فقط با کسانی که برای مادرم در مکانهای ظاهر شدنش میجنگدند، دوست دارند و کار میکنند؛ فقط با اینها، تنها با آنان هستم و آنها نیز همراه من هستند.
آنها که در ظهورهای مادرم کنار او نیستند، از قبل علیه من هستند! و کسی که علیه من است، گوسفندانم را پراکنده میکند، روحهای عزیزم را. مبارک باشند روحهایی که مرا در ظاهر شدن مادرم دوست دارند، خدمت میکنند، برای من کار میکنند! این روحها که با مادرم به نجات روحهای مبارکهام کمک میکنند؛ این روحها مرا آرامش بخشند، خوشحال کنند و سرورتی را بدهند. این روحها حقیقتاً گوسفندان چراگهم هستند و نامشان در 'کتاب زندگی'، 'کتاب ابدی' نوشته شده است.
ادامه دهید که 'تسبیح مقدس' بخوانید، زیرا 'تسبیح مقدس' همه چیزهای قلب مقدسی را میرساند، اگر خلاف ارادهام نباشد! با تسبیح مقدس کافران تبدیل خواهند شد؛ بیدینها و خطاها از بین انسانها پاک خواهد شد. اگر تمام کاتولیکهای جهان تسبیح بخواند دنیا نجات پیدا خواهد کرد! اما چقدر کاتولیکها در این دعا مقدسی ناقص هستند! همین است که شیطان برتری مییابد، همین است که شیطان در بسیاری مناطق زمین و خانههای کاتولیکی پیروز میشود. زیرا تسبیح از زمان طولانی به فراموشی سپرده شده است، بیارزش شمرده شده است در خانههای کاتولیک؛ و همین است که شر اکنون برتری دارد، حاکمیت کرده و بسیار روحها را به هلاکت کشانده است.
عشق را عملی کنید. زندگی عشق بگذارید! روحهای که مرا حقیقتاً دوست دارد، آنکه کلماتم را نگه میدارد و آنها را عملی میکند! این روحیست که مرا، مادرم، سنت جوزف، پدر پرورندهام و پدر ابدیم را حقیقتاً دوست دارد. روحهای که مرا حقیقتاً دوست دارد؛ از همه چیز دست برمیدارد، جدا شده است تا حقیتاً من باشد! بسیاری اوقات نمیتوانستن گرانبهاهای عشقم را به یک روح بدهم، زیرا خیلی وابسته به مخلوقات و اشیاء روی زمین است! اما چون که دست برداشته باشد، وقتی از همه چیز جداشد، همان زمان هستیم که او را با چنین فراوانی از نعمتهای عشقم پر میکنم که این نعمتها در دیگر روحها هم جاری شده و بسیاری نجات پیدا خواهند کرد!
روحی که میخواهد من باشم باید صلیب خود را بپذیرد و آن را پشت سر من ببرد، یعنی باید از ارادهاش صرف نظر کند؛ باید از آنچه میخواهد صرف نظر کند؛ باید از روش فکر کردنش صرف نظر کند؛ باید از خودش وابسته به چیزهای دنیا صرف نظر کند، تا بتواند حقیقتاً آزاد باشد و من باشم. سپس در چشم او نگاه خواهم کرد، او را دوست دارم، صدا زدم، دست او را میگیرم، صلیب خود را به او دهم و با هم راهی که به بیابان میرود دنبال خواهیم کرد.
روحی که میخواهد من باشم باید استعفا بدهد! باید آرزو کند همه و تنها من باشد! در غیر این صورت، شما نمیتوانید خود را مقدس کنید. آنکه من یک خدا حسود هستم، کسی که رقبا در دلهایتان قبول ندارم، شما همگی از پیامها زیادی که بهتان داده شدهاست میدانید!
من نه تنها رقیب نمی�برم، بلکه نمیتوانم فقط عشق من نباشم در دلهایتون! تنها خدا و زندگی تنها شما هستیم! اگر میخواهید با من برای همیشه در آسمان زنده باشید، آنگاه مانند این روی زمین بزید. از همه چیز که بهعشق من در دلهایتون رقابت میکند بیدغدغه باشید، تا سپس بتوانید حقیقتاً من باشید.
ارزو عشق من را در دلهایتان داشته باشید! آرزوی کامل بودن و قدسیت داشته باشید! از لطف ارادهٔ عشق من در دعاهای خود درخواست کنید!
چون به شما میگوم: کسی که برای لطف ارادهٔ عشق من درخواست نمی�برم، آن را نخواهد داشت و کسی که لطف آرزو ندارد نمیتواند عشق من را داشته باشد، و بدون عشق نمیتوانید ارادتم رو بفهمید، معنی کلمات مرا نفهمید.
چه مادرم دوباره به شما گفت: «مانند سنت آگنس باشید که گفته بود: دیگری قبل از من را دوست داشت خدا و بنابراین تنها درست است که قلب خود، احساسات دلام را برای او تقدیس کنم.
بله! پیشتر شما را دوست داشتم. پیشتر دنیا میتوانست وجود داشته باشد من از تو فکر کردم و دوست داشتم! در برابر ناکامیهایتون، در مقابل بیقیدوشرایتون، دوست داشتم! دوست داشتم حتی اگر هنوز مرا دوست نداشته باشی و همچنان دشمنان من هستید. دوست داشتم حتی وقتی که از بندگی شیطان آزاد شده بودید و از دشمنانتن، دوستان من شدید. پیشتر همه قرنها دوست داشتم!
و با چنین عشق شما را دوست داشتم که بدون تردیدی برای تعهد به جلال خدا توسط گناه انسان تخلف شده بود، تبدیل به انسانی از رحم پاک مادرم شدیم، خودمان را تجسم کردیم، همه چیز در زندگیای پراز مصیبت؛ فقر، آزار و شکنجه، بیفهمی و رد شدن بشر. و سرانجام بر صلیب کشیده شدند، تمام خون گرانبهایشان ریخته شده بود، میان دردهای زیبا، همه برای عشق شما!
میتوانستم تو را با تنها یک نالهی من نجات دهدم، اما خواستم تو را در بین آزارترین دردها و مرگ سختترین و دردیتر نجات بدهم، تا هیچ شکی از عشق بیپایانام برایت نداری. وقتی که مرا بر روی صلیب دیدهای، اگر هنوز به عشق من تردید داری، نمی�دم چه دیگر شواهدی به تو بدهم. اگر همچنان مقاومت میکنی در برابر عشقی که دارم، نمی�دم چه دیگری بکنم تا جذابتر و مهربانتر باشم و همهی قلبت را فتح کنم!
آره، بله! من خداات هستم که عشق خودرا به تو نه تنها با کلمات بلکه با درد ثابت کرد. و همینطور مادرم نیز، او هم عشق بیپایانم را به تو نه فقط با کلمات بلکه با دردها و اشکهای خونین، با دلش که توسط شمشیرهای درد زخمی شده بود، ثابت کرده است!
چه بیشتر میتوانیم برایت بدهیم؟ چه دیگری به تو نشان دهیم و اثبات کنیم تا در عشق ما ایمان پیدا کنی؟ اگر پیش از چنین عشقی بزرگ بیحسابی داری؟ چه دیگری برایت بکنم، اگر همهی عشق من را با شدت بیشینه به تو نشان دادهام?
بیا و دلهای خودتان رو بدهید. آئیند، فرزندان عزیزم، بیایید و همهی شما باشیم!
اگر یک پادشاه به روستایی فقیر، پیادهروی فقیری دوستیاش و عشقش را پیشنهاد دهد، آیا آن پسر فقیر سریعاً همه چیز رو رها نمی�ده؟ آیا او ظرفهای خودرا ترک میکنه تا پس از قبول دوستی آن شاه بزرگ، شاهزادهی بزرگی شود و توسط او زیبایی یابد، آراسته شده باشد و بلندتر گردد? آره، بله! او عشق پادشاه را پذیرفته بود، این پادشاه بزرگ، و هرگزش فراموش نمی�ده، و عاشقش میشده. و خدمتش میکرده و همه چیز رو برای لذت بخشیدن به آن انجام میداد! من همین شاه هستم و تو همان چیزی که میخواهم بلندتر کنم، بالا ببرم، پاک کنم، زیبایی یابم، با گنجینههای نعمت الهیام غنی سازم! اما شما فرزندان عزیزم، مقاومت کردید به من. ظرفهای فقیر خودتان را ترجیح دادید. وابستگیهایتان دنیوی، وابستگیهای زمینشناسانهیاتان، عشقهای مایهای و گذرا که اغلب عشقی که دارم رو زیر پا میگذارند، با عشق من رقابت میکنند و به تو حمله میبرند!
چرا فرزندانم؟ چرا؟ چرا فقط عشق من را نمی喜ید و قبول نکنید که عاشقی که به شما با سخاوت فراوان پیشنهاد میکنم! باشیم یکدگر، این صدا از عشق من است. در این ظهورها حقیقتاً آخرین و شدیدترین دعوت عشق من را میزنم. چه جوابی برای من دارید؟ چه چیزی به من میگویید؟ چه کاری خواهید کرد؟ انتظار پاسخ مثبت شما داریم. مادر مقدسترین من نیز انتظار پاسخ مثبت شما دارد. با شادی قدسی و انتظاری مقدس، منتظر پاسخ مثبت شما هستیم!
دلهایتان را به من بدهید؛ و دل من را به شما میدهم.
عشق تان را به من بدهید؛ و عشق من را به شما میدهم.
زندگانی خودتان را به من بدهید؛ و زندگانی من را به شما میدهم! نعمتی که دارم، به شما میدهم، و با هم یک خواهیم شد!
عشق تان را به ما بدهید؛ و من و مادر مقدسترین من، عشقمان را همراه دلهایمان به شما میدهیم.
عشقتان را به ما بدهید و وعده میدهم که من، مادرم و پدرم سنت جوزف، به نزدتان خواهیم آمد و در تو خانهای برای خود ساخته و یک خواهیم شد!
سلام برتو مارکوس، سلامی که دارم به تو میدهم. همیشه در عشق من بمان.
دعای کنید! دعا کنید! دعا کنید! برای نیتهای ما دعا کنید! برای برنامههای ما دعا کنید! برای رسولان ما دعا کنید تا برخاستند و پیامهایم را پخش کنند، پراکنده کنند، پراکنده کنند! برای همه نیتهای ما دعا کنید و نعمتهایمان را خواهید دید.
دعا کن مارکوس، دعای کن. دعا تو به گوشمانی مانند یک ترانه شیرین و غیرقابل مقاومت میرسد. دعا کن، دعا کن و دعا کن! سلام."